رزرز، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

رز

وقفه طولانی

گل رز قشنگ من    چند ماهه که وب لاگتو آپ نکردم ، خب دلایل مختلفی داره : اول که خب نمی زاری دست بزنم به لب تاب فوری میایی سراغش، دلیل دیگه تنبلی خودم ، یه دلیل دیگه هم یه حس عجیب از وقتی سر کار نرفتم این حس و گرفتم !! ولی می خواهم دوباره فعال بشم همون مامی فعال که کلی کارها برای رز می کرد !! عزیز خوشگلم دو سالت شد و من برایت تولد گرفتم داستان تولدت خیلی زیاده !! خلاصشو می گم : توت فرتگی من  ، سه چهار ماه بود که تو فکر گرفتن تولد و مراسم و تزئیناتش بودم خودم می واستم درست کنم و این کارو کردم همه تزئیناتشو درست کردم ! کلی کار کردم کلی غذا کلی مهمون و کلی برنامه ! اولین حال گیریش کنسل کردن 4 تا از دوستای صمیمیم که بچ...
8 بهمن 1392

23 ماهگی !

گل رز زندگی ما !!!   چقدر دیر به دیر برایت می نویسم !! می دونی چرا ! چون نمی گذاری من دست به لپ تاپ بزنم تا می رم سرش یا می گی فیلم تولد را بزار یا عکس ببینیم !!! عزیزم الان دیگه 23 ماهت شده ! چقدر زود می گذرد ! باورم نمیشه داره 2 سالت می شه ! خیلی کار ها می کنی !! کلی بازی های جالب می کنی ! کلی نانای می کنی !! کلی حرف می زنی !!!   حرف زدن هایت : چمش: چشم  گوش پای: پا  پاش: پاشو  هاله : خاله ، عمو رو هم که قشنگ می گی  بلک : بقل  و کلمات انگلیسی که حرف می زنی و می دونی چی می گی : again , ok , light, turn on , off  sun , grass,...
3 مرداد 1392

این روزها ...

این روز ها که می گذرد من هر روز عاشق تر می شوم !! این روزها که می گذرد من هم شادم هم غمگین !!! این روزها که می گذرد من هر روز خدا رو بیش از پیش شکر می گویم !!!   و این روزها من هر روز خوشبخت تر می شوم !! ...
3 مرداد 1392

21 ماهه شدی!

عزیزم  وای میدونم چند وقته که برات ننوشتم ، اینقدر طولانی شده که خودم هم نمی دونم از کجا شروع کنم!! اینقدر کارهای جدید می کنی، اینقدر شیرین شدی که نمی دونم چی بنویسم !! عزیزم 20 اردیبهشت 21 ماهت شد ، کاش می شد زمان را نگه دارم که آهسته تر بره من بیشتر از تو بودن با تو، نفس کشیدن با تو ، خندیدن و گریه کردن با تو ، بازی کردن با تو لذت ببرم! گل رزم این روزها تو مشغول کشف جان اطراف هستی، کنجکاوی در اعضای بدنت ، پیدا کردن چیزهای تازه ، یاد گرفتن کلمات وای م چی بگم از کارهایی که میکنی!! دست منو می گیری می گی نانای ، باید بلند شم حتما هم باید دمپایی هایم را در بیاورم و با هم با سی دی هات مخصوصا مامی اند می برقصیم !!! ...
30 ارديبهشت 1392

روزهای نو !

تعطلات عید خیلی خوب بود چون همه کنار هم بودیم !خیلی هم زود گذشت ! چند جا عید دیدنی رفتیم ، چند جا بیرون رفتیم ، خوب بود  سیزده بدر هم صبح رفتیم ماهی هارو انداختیم تو دریاچه پارک ملت و بعد با مام و پدری سبزه رو تو رودخونه ، مام برای تو یه سبزه درست کرده بود خودت انداختی تو آب ! قربونت برم امیدوارم امسال سال خوبی برای همه باشه!   بعدش با مامانی و باباحسن رفتیم خونه لادن اینها ناهار دعوت کرده بود اونجا هم خوب بود و تو اولین بار با یه طوطی مواجه شدی که از کنارش تکون نمی خوردی خیلی جالب بود نشسته بودی همش کنارش و یه چیز هایی بهش می گفتی!!! راستی چی می گفتی !؟!؟! خدایا شکرت شکرت    رز و طوطی در ادامه : ...
2 ارديبهشت 1392

عید شد !

وای خدای من دو ساله عید نوروز تو همراه ما شدی ! یک گل رز ! عزیزم عیدت مبارک !امسال  تو همه چی و می فهمی وای عاشق ماهی قرمز ها شدی ! لب ها تو مثل بوس هی صدا می دی یعنی بریم ماهی ببینیم ! دو ساعت بالای سر ماهی ها می ایستی !!! گل ها رو ناز  میکنی ! شیرینی ها رو چیدم دوباره خودت بر می داری خودت میچینی ! وای عاشقتم !! امسال عید ساعت 2 بعد از ظهر بود و عمه و پسر عمه هات هم بودن به تو خیلی خوش گذاشت و من هم خوشحال که تو غذاتو تا ته ( سبزی پلو با ماهی )  خوردی  ولی وقتی سال نو شد تو خوابت می اومد و تو ماشین خوابت برد یکم کسل بودی خونه مام و پدری  عزیزم امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی و ما بتونیم پدر و مادر خوبی بر...
2 ارديبهشت 1392

من وبلاگم را دوست دارم چون ...

خاله مریم مامان نریمان ما را دعوت کرده به یک مسابقه وبلاگی با موضوع من وبلاگم را دوست دارم چون...   خب حالا هم من می گم چون دوست دارم  چون تمام خاطرات و حس هایی که با رز اول که با من یکی بود تا الان را داشته باشم و هر موقع از خواندن آنها لذت ببرم و رز هم وقتی بزرگ شد بتواند آهنا را بخواند    حالا رسم بازی اینه که سه نفر دیگه رو هم شریک کنیم  1- علیا مامان امیر محمد www.oligoli.niniweblog.com 2-مژگان مامان وانیا www.vania.blogfa.com 3-ملیسا مامان درسا www.dorsa1390niniweblog.com ...
14 اسفند 1391

این روز ها ...

عزیزم ! عشق من ! این روز  ها داره میگذره !! روزهای خوب ، روزهایی که تو با دو تا چشم خوشگلت تو چشمهای من نگاه می کنی و شیطونی میکنی ! منتظر عکس العمل منی ! روزهایی که تو با تمام وجودت دنیای پیرامونتو جستجو و کشف می کنی ! روزهایی که تو هر روز من و بابا را عاشق  تر می کنی ! این روزهای خوب خیلی تند دارند می گذرند ! کاش می توانستم زمان را نگه دارم و بنشینم ساعت ها ، روزها و حتی ماهها تو رو نگاه کنم !! عزیزم چقدر در تلاش برای آشنایی با دنیای عجیب و غریب آدم بزرگ ها هستی !  من عاشقتم و دل من را می بری وقتی در تقلید از من می ری و از کشوی میز توالت من رژلب را بر می داری و می دوی جلوی آینه و آنقدر ...
14 اسفند 1391

واکسن 18 ماهگی

واییی یک هفته است من استرس دارم و عصبی هستم می دونی چرا !؟! چون می خواهیم واکسن 18 ماهگی بزنی !! تو وب لاگ ها و اینرنت و دوستان خوندم و شنیدم که واکسن سختی بچه کلی تب می کنه ، بد میشه ، کلا نابود !!!!!!!!!!!   وای با کلی استرس 24 بهمن سه شنبه صبح با بابا رفتیم خونه مامی جون و پدر جون ما رو برد پاستور ، اولش مثل یه دختر خوب و آروم نشسته بودی قربونت برم خیلی آروم بودی بعد که نوبت ما بود رفتیم تو تا خانم قطره فلج اطفال ریخت تو دهنت، گریه اات شروع شد ، هی خانم رو نگاه می کردی بر می گشتی سرتو می گذاشتی تو بغل من و گریه می کردی !!!!!!11 قربونت برم واکسن سه گان ه رو که تو پات زد که دیگه هیچی !!!!!!!!!! وایییییییی ق...
26 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رز می باشد